تو واسه اینکه دوست دارم دلیل میخوای؟
توواسه اینه عاشقت شدم دلیل میخوای؟
عشق و دلیل؟
مجنون و دلیل؟
دلیل؟
دلیل...
باید روش فکر کنم ... اما نمیتونم...چون فکر تو اجازه نمیده به هیچ چیز فکر کنم...
حتی یه لحظه ... میدونم میفهمی ... اما اگه باورنمیکنی میتونی یه نگاه به چشمام بندازی گه شبنم عشقت نمیذاره به هیچ چیز نگاه کنند!!!
آخه چه دلیلی میخوای ؟
چه دلیلی بهتر از اینکه من اسیر اون معصومیت کودکانه تو شدم...
چه دلیلی بهتر از اینکه من عاشق اون چشمون نازت شدم...
مگه نشنیدی که عشق فقط با یه نگاه شروع میشه؟
خب پس چی میگی؟...بازم میگی عاشق نیستی؟
بازم دلیل میخوای؟
من عاشق اون سنگینی و وقارت شدم...
من عاشقت شدم چون تو خود عشقی...
عشق...عشق...عشق
واژه قریبیست ... آنقدر قریب که تو قلب خودم حس میکنم...
من عاشق اون نگاه پاکت شدم...
من عاشق اون صدای نازت شدم...
من عاشق روی ماهت شدم...
بازم دلیل؟
دیگه نمیتونم بنویسم...
باید از دلم بپرسی...کار سختی نیست...
توکه دلم با خوت بردی خب ازش بپرس!!!
آخه به کی بگم دردمو ... وقتی تو فقط درمون اون هستی؟
میدونی؟
دلم برات تنگ شده جونم...
میخوام ببینمت نمی تونم...
میدونی؟
بغض ترانمو شکستم...
میخوام بگم عاشقت هستم...
همین...
عاشقتم...عاشق
بابا یکی بمن بگه مگه من کاری کردم؟؟؟
اشتباهی کردم؟؟؟
خطایی ازم سرزده؟؟؟
کاری باید میکردم که نکردم؟؟؟
چرا هیشکس جوابه منو نمیده؟؟؟
چرا گزاشتی رفتی؟؟؟
چرا؟؟؟
چرا؟؟؟
چرا؟؟؟
چرا؟؟؟
چرا سرتو میندازی پایین؟؟؟
تو که میگفتی تقصیر منه پس چی شود سرتو انداختی پایین؟؟؟
باتوام چرا پشت تو نگاه میکنی با توام تویی که برگشتی اره خوده تو؟؟؟
چرا جواب نمیدی؟؟؟