یادم میاد یه روزی تنهای تنها بودم
با اون همه تنهایی اسیر غم نبودم

من بودم و یه سایه فقط خودم رو داشتم
کاری با کار دنیا با آدماش نداشتم

تا که یه شب تو شبها چشم به چشمت افتاد
سر اومد این تنهایی دلم به من خبر داد

کاشکی نمیگرفتی این دل رو یادگاری
که باز بری بذاری من رو با بیقراری

کاشکی نمیگرفتی این دل رو یادگاری
که جاش برام تو سینه یه دنیا غم بذاری

حالا اومدم با سایه ها با غصه ها نشستم
از تو نموند بجز غم تو این شبا یه خستم

کاشکی میشد دو باره اون روزا بر میگشتن
میومد اون زمونی که غصه ای نداشتم

دیگه شدم غریبه با دنیا و زمونه
اون که دلی نداره باید تنها بمونه

بی تو

بیتو باید از کدوم جاده و بیراهه گذشت
به کدوم شهر و دیار رفت و از اونجا بر نگشت
بیتو باید از کدوم دشت هراسیده گذشت

بیتو باید از نهایتها به خاک بودن رسید
از فراز کوه باید مرداب تنهایی رو دید
بیتو باید از طلوع باور عشق دلبرید
توی گهواره شهری ماتم خورشیدو دید
همیشه اسم تو بوده توی حرفام توی نفسهام
بیتو این دنیای فانی لغو سازیست واسه فرادم

همیشه اسم تو بوده توی حرفام توی نفسهام
بیتو این دنیای فانی لغو سازیست واسه فرادم

بیتو مرغای مهاجر میل هجرت ندارن
نگا کن بادهای عالم هیچکدوم رنگ ندارن
بیتو هم زمین هم اسمون از هم بیخبرن
ابر پر بارون و صحرا واسه هم حرف ندارن
همیشه اسم تو بوده توی حرفام توی نفسهام
بیتو این دنیای فانی لغو سازیست واسه فرادم

اگه قلبمو شکستی به فدایِ یک نگاهِت
این منم چون گُل پَرپَرکه که نشستم سَرِ راهِت
تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم
اگه من نَمُردَم از عشق تو بدون که رو سیاهم
اگه عاشقی یه دَردِ، چه کسی این دَردو ندیده
تو بگو کُدوم عاشق ، رنج دوری نکِشیده
اگه عاشقی گناهِ، ما همه غرقِ گناهیم
میونِ این همه آدم، یه غریب و بی پناهیم
تو ببین به جُرمِ عشقِت ، پرِ پروازمُ بستند
تو ندیدی مَنِ مغرور چه بی صدا شکستند
چه بگم وقتی که عاشق ، زخمیِ تیغِ هلا که
همه بال و پر زدنهاش رقصِ مرگی رویِ خاکِ