-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آذرماه سال 1384 19:21
گاه از این مردم بی درد بدم می آید و از اندوه گل زرد بدم می آید هر چه عشق است لگدمال خزان باید کرد که از این واژه نامرد بدم می آید دوست دارم!!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 آذرماه سال 1384 05:06
بیرون نمی رود از خیالم خیال و وصالت اگر چه نیست وصالی.ولی خوشم به خیالت دوست دارم!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 16:54
درسته که تولد منِ ولی من بهت هدیه میدم وتبریک شو میگم با تمام وجود!!! دوست دارم!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 آذرماه سال 1384 18:10
آسمون ابری شده ، ستاره خوابه نازنین لذت یکی شدن با تو سرابه نازنین دریا تو نگاه تو قشنگ و آبی تر میشه اما سهم من ازش فقط یه خوابه نازنین همیشه قسمت من ازت یه خوابه نازنین همیشه بودن تو برام سرابه نازنین خواستم این ترانه رو پیش کش چشمات کنم تو خودت خدای این ترانه هایی نازنین هیچ بهانه ای نبود واسه دوباره دیدنت تو بهونه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1384 16:48
برای زنده موندن ، قشنگ ترین بهانست دوست داشتن تو مثل ِ ، عطر ِ خوش ِ بهار ِ با تو نفس کشیدن ، پایان ِ انتظار ِ یه دنیا ، یه دنیا عاشقم من بدون که به عشقت صادقم من تو مست ِ خویش و، من مست ِ عشقم اگه نباشی میمیرم بیا که عمر از سر گیرم دوست دارم!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1384 12:12
هیچکی از رفتن من غصه نخورد هیچکی با موندن من شاد نشد وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت بغض هیچ آدمی فریاد نشد وقتی رفتم کسی غصش نگرفت وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد دل من میخواست تلافی بکنه پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد وقتی رفتم نه که بارون نگرفت هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود اگه شب میرفتم و خورشید نبود آسمون خوب میدونم مهتابی بود دم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 14:41
نشسته ام چون سکون باد !؟ خسته تر از مسیر رود.... زخم ی تراز تن زمین دوست دارم!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 آبانماه سال 1384 11:26
نازنین! این من رو کرده به شب را تو ببخش روح سرگشته جان برده به لب را تو ببخش تو که زیبایی و از عطر غزل سرشاری من عاری ز غم و لطف و ادب را تو ببخش بی تو تکرار همان غصه دردآلودم این جهنم زده حاصل تب را تو ببخش راه گم کرده ام و بی تو پر از تشویشم نازنین این من رو کرده به شب را تو ببخش دوست دارم!!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 آبانماه سال 1384 11:11
عاقبت عشق دورغی و فریبندی ِ تو منو تا مرز بد ِ لحظه ی بدنامی کشید من هنوز دوزخی عشق ِ دورغین ِ توام از تواین تشنه تن ِ خسته به انتها رسید دوست دارم!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 13:33
عشق اگر روز ازل در دل دیوانه نبو د تا ابد زیر فلک ناله مستانه نبو د نرگس ساقی اگر مستی صد جام نداشت سر هر کوی و گذر این همه می خانه نبود
-
رازهای عشق
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 15:55
راز عشق در این است که بیشتر با نگاه حرف بزنی ، زیرا چشم ها پنجره های روح هستند . اگر هنگام صحبت کردن از نگاه استفاده کنی ، مثل آن است که پنجره ها را با پرده های زیبایی بیارایی و به خانه گرما و جذابیت ببخشی راز عشق در این است که در سکوت دست یکدیگر را بگیرید . کم کم یاد می گیرید که بدون کلام رابطه برقرار کنید . راز عشق...
-
مرگ
یکشنبه 22 آبانماه سال 1384 11:30
من میدانم که روزی خواهم مرد ، پس مرا در خاک می نهید !!! مرا در تابوت سیاهی بگذارید تا همه بدانند که سیاه بخت بودام !!! چشمان مرا باز بگذارید ، تا تمامی جهان بدانند که چشم انتظار از این دنیا رفته ام . دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا همه بدانند که من به آنچه می خواستم نرسیدم !!! و در آخر یک پارچه سیاه بر تابوتم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آبانماه سال 1384 07:13
نام خود عاشق نهادم دلبری یادم نکرد یار من وقتی که شیرین بود فرهادم نکرد بر بیابان رفتم و چون آسمان غوغا زدم عاقبت دلدار من گوشی به فریادم نکرد در جهان هر دم به ملک درد طوفان می وزد تک شدم در دار غم آزاده ای شادم نکرد قلب من در آتش هجران عجب مردانه سوخت مردی از این بند و دام تیره آزادم نکرد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 آبانماه سال 1384 11:28
چه میشد گر دل اشفته ی من به شهر چشم تو عادت نمی کرد؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 آبانماه سال 1384 20:34
دلم تنگ شده برات می خوام ببینمت آخه خیلی وقته که ندیدمت
-
آفتابم
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 10:54
با وجود آسمانی خسته ازیک تکه نور تشنه یک ذره نور گم درون خویشتن خالی و پوچ کودکانه ریشه یک جاهلیت در وجودم جاری است بر درخت زندگی آفتابم تشنه یک ذره نور ذره ای بیداری و اندیشه در جسم زمان آفتابم ....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 15:40
این سخن ها از قلم نمی آید از دل هم نمی آید آنچه دیده میبیند تفسیر میکند ٬ آنچه دیده می خواهد با اشک چشم می نویسد که وای بر ما که دلمان هنوز به حال خودمان نسوخته که بگوییم خدایا ما در دامنه وسعت وجودت حافظ باش
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 آبانماه سال 1384 00:22
( I Think About You Every Day ) Though I don’t write Or call you As often as I would like to I spend time every day Thinking about you Sometimes it is A memory of something we shared Other times it is An incident in my life That I imagine myself Telling you about No matter what it is In my mind I write and call you...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1384 23:52
دل من دل من یه روز به دریا زد ورفت... پشت پا به رسم دنیا زد و رفت... زنده ها خیلی براش کهنه بودن... خودشو تو مرده ها جا زد و رفت... هوای تازه دلش می خواست ولی... آخرش تو غبارا زد و رفت... دنبال کلید خوشبختی می گشت... خودشم قفلی رو فقلا زد و رفت
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آبانماه سال 1384 19:07
شهر چشات تا تو شهر چشمای تو بارون میگیره تا تو سیل اشکای تو نگام می میره با ابرای سیاه چشات، بارون نم نم می شینه روی گونه هات، مث یه شبنم تو برای شب من، یه نور مهتابی قصه های یک کتابی تا با تو شوق پروازه، می مونم با تو تا با تو شور آوازه، می خونم با تو تو مثل سپیده دمی تو اوج شبهام تو مثل پیام نوری تو موج شبهام بین ما...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 مهرماه سال 1384 14:38
همه بغضشون گرفته ، چرا بارون نمیاد لیلی مُرد از غم دوری ، چرا مجنون نمیاد روی ماهش کجا پنهون شده ، اون رفته کجا چرا از اونور ابرا ، دیگه بیرون نمیاد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مهرماه سال 1384 17:49
تو را میشناسم تو از جنس احساس یک بوته نسرین تو با چکه های شفق آشنایی تو سر فصل لبخند هر برگ یاسی یر پژواک سرخ صدایی تو رنگین کمانی ز چشمان موجی تو رمز رسیدن به اوج خدایی تو در شهر رویاییم کلبه دل تو یک قصه از .اژه ابتدایی تو از آه یک ابر مرطوب و تنها تو بارانی از سرزمین وفایی ترا مثل چشمان خود می شناسم اگر چه ز مژگان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 مهرماه سال 1384 07:10
از آتش پرسیدم محبت چیست؟ گفت: از من سوزان تر است. از گل پرسیدم محبت چیست؟ گفت: از من زیباتر است. از شمع پرسیدم محبت چیست؟ گفت: از من عاشق تر است. از خودش پرسیدم محبت چیست؟ گفت: نگاهی بیش نیستم...!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 12:59
شکسپیر: اگه عاشقه کسی شدی، بهش نچسب، بزار بره اگه برگشت که ماله توئه اگر برنگشت، سم که داری، خودتو بکش !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مهرماه سال 1384 21:19
دلم می خواد گریه کنم اما نمی دونم چرا فکرمی کنم برای تو اما نه برای ما بازم نمی دونم چرا!؟!؟!؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مهرماه سال 1384 19:46
عاشقانه یاد من باش اگه باشی با نگاهت، میشه از حادثه رد شد میشه تو آتیش عشقت، گُر گرفتنُ بلد شد میشه از چشم تو پرسید، راه کهکشون ِ نورُ میشه با دشت تو فهمید، معنی پل عبورُ اگه دوری، اگه نیستی، نفس فریاد من باش تا ابد، تا تهِ دنیا، تا همیشه یاد من باش همترانه! یاد من باش بی بهانه یاد من باش وقت بیداریِ مهتاب، عاشقانه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مهرماه سال 1384 19:35
اشک ریختن واسه سبز چشات یه عادته.....دوری و ندیدنت برای من مثال یک حکایته فکر نکنی حرف دلم برای تو شکایته.....کی گفته زندگی برای من بدون تو خیلی راحته نکنه اون دل تو از دست دل من ناراحته..... می دونی بدجوری این دل من عاشقته؟ آرزوی من تو این شبها وصال روی ماهته ..... تنها مرهمم تواین روزها عکسهای یادگاریته گفته بودن یه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مهرماه سال 1384 18:55
نمیدونم چرا هروقت می خوام بهت بگم دوست دارم زبونم بند می یاد نمی تونم چیزی بگم!!!! اما می خوام این دفعه بهت بگم که !!! !!! دوست دارم !!! !!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1384 16:17
گاه گاهی می شود بود و نبود گاه گاهی می شود خواند و نخواند گاه گاهی می شود برد و نبرد گاه گاهی شاید قلمی باید زد به سرانگشت نیاز به روانی امید به سیاهی درون گاه گاهی می شود خواست و نخواست یا خواست و نشد نه!!! شاید شد و نخواست چه کسی می داند؟؟؟ گاه گاهی می شود پاک نمود می شود خاک نمود گاه گاهی می شود سجده نمود به هر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهرماه سال 1384 19:53
Don't find love, let love find you. That's why it's called falling in love, because you don't force yourself to fall, you just fall.