شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت*روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود*باربربست وبه گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم*وزپی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه می داد که از کوی ارادت نروم*دیدی آخرکه چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن*در گلستان و صالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ماله و زاری کردیم*کای در یغابه وداعش نرسیدیم و برفت
آگرمایلباشیبلینکیم درضمنبلاگتقشنگه
به وبلاگم سربزن با هم در ارتباط باشیم