شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت*روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود*باربربست وبه گردش نرسیدیم و برفت

بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم*وزپی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت

عشوه می داد که از کوی ارادت نروم*دیدی آخرکه چنین عشوه خریدیم و برفت

شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن*در گلستان و صالش نچمیدیم و برفت

همچو حافظ همه شب ماله و زاری کردیم*کای در یغابه وداعش نرسیدیم و برفت

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 07:30 ب.ظ http://bivafaee.blogsky.com

آگرمایل‌باشی‌بلینکیم درضمن‌بلاگت‌قشنگه

مسعود شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:07 ب.ظ http://http://www.blochi.persianblog.com

به وبلاگم سربزن با هم در ارتباط باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد