اشک ریختن واسه سبز چشات یه عادته.....دوری و ندیدنت برای من مثال یک حکایته

فکر نکنی حرف دلم برای تو شکایته.....کی گفته زندگی برای من بدون تو خیلی راحته

نکنه اون دل تو از دست دل من ناراحته.....می دونی بدجوری این دل من عاشقته؟

آرزوی من تو این شبها وصال روی ماهته.....تنها مرهمم تواین روزها عکسهای یادگاریته

گفته بودن یه روز دل شکستن و رفتن کارته.....رفتن تو ای عشق من نگفتی آخر قرارته

یکی به من بگه کجای این عدالته؟.....به من بگو امروز چرا دشمن من کنارته؟

یادت میاد گفتیم به هم قرارمون فقط صداقته.....کاش می دونستم که دروغ بخشی از مرامته

نکنه یه وقت نگاه من مایه همه آزارته؟.....موندنمون کنار هم یه جورایی حماقته

شاید یکی دیگه امروز برای تو پناهته.....بی معرفتیت برای من تنها ترین گناهته

نمی گی این دل من یه عمر به انتظارته؟.....نکنه آزار من برای تو یه جور فراغته؟

می دونی مشکل این دل من فقط اسارته.....می دونم مشکل تو فقط یه کم حسادته

نمی گم خوبی اما آرزوم واست سعادته.....رفتی ز من اما دل من بدجوری هنوز خیالته

 نمیدونم چرا هروقت می خوام بهت بگم دوست دارم زبونم بند می یاد

 نمی تونم چیزی بگم!!!!

اما می خوام این دفعه بهت بگم که
           !!!
  !!!دوست دارم!!!
           !!!

گاه گاهی می شود بود و نبود
گاه گاهی می شود خواند و نخواند
گاه گاهی می شود برد و نبرد
گاه گاهی شاید قلمی باید زد
به سرانگشت نیاز
به روانی امید
به سیاهی درون
گاه گاهی می شود خواست و نخواست
یا خواست و نشد
نه!!! شاید شد و نخواست
چه کسی می داند؟؟؟
گاه گاهی می شود پاک نمود
می شود خاک نمود
گاه گاهی می شود سجده نمود
به هر آنچه که هست
به هر آنچه که شاید باشد
یا نباشد هر چیز که بگویدد